معنی دنی بوئل

حل جدول

دنی بوئل

کارگردان فیلم میلیونرزاغه نشین

کارگردان فیلم میلیونر زاغه نشین


فیلمی از دنی بوئل

میلیونر زاغه نشین


دنی

پست وفرومایه

لغت نامه دهخدا

دنی

دنی. [دَ نی ی] (ع ص) ناکس. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (دهار) (شرفنامه ٔ منیری). پست و دون و خسیس. (ناظم الاطباء). ناکس و پست فطرت و سفله، مشتق از دنائت. (آنندراج) (از غیاث). به عربی مردم دون و خسیس را گویند. (برهان). فرومایه. (دهار). رذل. دون. (یادداشت مؤلف). مردم دون و طبقه ٔ پایین، در برابر سَری ّ به معنی مردم شریف و طبقه ٔ بالا: و یلبس السری و الدنی منهم [من اهل کلاه بار] الفوطه الواحده. (اخبار الصین و الهند ص 8).
صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
از خدا شرمیت کوچه می کنی ؟
مولوی.
نفس بی عهد است زآن رو کشتنی است
او دنی و قبله گاه او دنی است.
مولوی.
که اگر حق است کو آن روشنی
سر ز چَه بردار و بنگر ای دنی.
مولوی.
گفت شیطان که بما اغویتنی
کرد فعل خود نهان دیو دنی.
مولوی.
- دنی پرور، پرورش دهنده ٔ بدی. (ناظم الاطباء).
- چرخ دنی پرور، زمانه ٔ پرورش دهنده ٔ مردمان شرور و فاجر. (ناظم الاطباء).
- دنیای (دنیی) دنی، جهان پست و بی ارزش:
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور
که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش.
حافظ.
|| نزدیک. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). نزدیک شونده، مشتق از دنو. (آنندراج) (از غیاث). همجوار. (ناظم الاطباء). || ضعیف. || حقیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || لقیته ادنی دنی [اَ نا دَن ْ نا / اَ نا دَنی ی]؛ ملاقات کردم با او اول هر چیز. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). در اقرب الموارد آمده «لقیته ادنی دَنْی و ادنا دناً [اَ دَ نَن ْ]؛ ای اول شی ٔ. و در متن اللغه آمده: «لقیته ادنی ̍ دنی ّ و ادنی دناً؛ای اول شی ٔ.

دنی. [دَ] (اِ) شوق و نشاط و سرور و عشرت و شادی و خوشی و خرمی. (ناظم الاطباء). رجوع به دن شود.

دنی ٔ. [دَ] (ع ص) مرد فرومایه ٔ پلید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرومایه. پست. دون. خسیس. در تداول فارسی زبانان به حذف همزه ٔ آخر آید. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنی شود. || بی باک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || حقیر و خوار. ج، ادناء، دِناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

دنی. [دَن ْ نی] (ص نسبی) منسوب به دن. شکلی از مروارید شبیه به خم. (یادداشت مؤلف). رجوع به دن شود.

دنی. [دِ] (اِخ) (سَن...) حامی فرانسه در قرن سوم میلادی. گویند نخستین اسقف پاریس بود و در مونمارتر به شهادت رسید. (از دایرهالمعارف فارسی).

دنی. [دُ نا] (ع اِ) ج ِ دنیا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به دنیا شود:
اعز مکان فی الدنی سرج سابح
و خیر جلیس فی الزمان کتاب.
متنبی.


دنی الطبع

دنی الطبع. [دَ نی یُطْ طَ] (ع ص مرکب) دنی ءالطبع. پست. فرومایه ٔ ناجوانمرد. پست فطرت. (یادداشت مؤلف).

مترادف و متضاد زبان فارسی

دنی

پست، حقیر، خوار، دون، فرومایه، ناکس،
(متضاد) والا

فرهنگ فارسی آزاد

دنی

دَِنئ، پست- فرومایه- خسیس (جمع: اَدناء-اَدِنیاء- دُناء)

فرهنگ معین

دنی

(دَ یّ) [ع.] (ص.) پست، ضعیف.

فرهنگ عمید

دنی

ناکس،
ضعیف،
پست و حقیر،

معادل ابجد

دنی بوئل

102

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری